×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

donyay khatkhatee

haghighat

یادمان می ماند؟

يادمان می‌ماند كه بود؟ يادمان می‌ماند می‌خواستيم چه كنيم و چه شد؟ �قيصر امين‌پور� رفت و

ما

مانديم و حسرت‌هايمان. همين چند روز پيش بود كه با او صحبت می‌كرديم. البته خيلی اهل حرف

زدن نبود. صفحه‌ای هم كه می‌خواستيم با دلتنگی‌هايش برايمان پر كند، با شعر‌هايش برايمان پر

كرد و خودش را خالی نكرد. از عكاسی هم خوشش نمی‌آمد. شايد شاعری بود كه در برخورد اول

كمی سخت به نظر می‌رسيد ولی آخر می‌فهميديم كه قلبی از طلا دارد. شايد خيلی‌ها نفهميدند

كه پشت آن چهره‌ی سخت چنين قلبی نهفته‌ بود. حالا كه رفته است، يادمان می‌آيد كه

می‌خواستيم چه كار‌هايی برای او انجام دهيم و نداديم و او با كارهای انجام‌داده‌ی خودش، ما را

تنها گذاشت. يادمان آمد كه می‌خواستيم �دستور زبان عشق� او را ياد بگيريم و آنقدر اين دست آ

ن دست كرديم كه خودش با دستور زبان عشقش از دستمان رفت. دستور زبان عشق دست

عشق از دامن دل دور باد! می‌توان آيا به دل دستور داد؟ می‌توان آيا به دريا حكم كرد كه دلت را يادی

از ساحل مباد؟ موج را آيا توان فرمود: ايست! باد را فرمود: بايد ايستاد؟ آن كه دستور زبان عشق را

بی‌گزاره در نهاد ما نهاد خوب می‌دانست تيغ تيز را در كف مستی نمی‌بايست داد
شنبه 6 تیر 1388 - 2:15:15 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


آشناهای غریب همیشه زیادند


....


از این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است


روز های دانشجویی,به عنوان هدیه روز مادر به مادرم تقدیم


salam lotfan nazar yadeton nare...


نمی ترسم که بعد از تو


sarabe


mitarsam az


az in negahe


1 khaste


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

174612 بازدید

45 بازدید امروز

11 بازدید دیروز

352 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements